شب کە می خوابم خوابهای بد بد بە سراغم می آیند. از باران خواب، خیس خیس می پرم. نصف شب است. گوش فرا می دهم. در آن سیاهی همە چیز بگوش می رسد بجز صدای قطرەهای آب. قصە آب تمام شدەاست. سرم سنگین است. تلاش می کنم خوابهای چند لحظە پیش را بیاد بیاورم،... اما چیزی یادم نیست. نکند باران دیروز تنها بهانەای بود برای گذر من از خیابان جلو سینما! آیا دیروز بارانی باریدەبود، یا،... یا اینکە